یکى از اساسىترین پایههاى استوارى نظام حکومت در اسلام، گسترش دامنه مشورت در تمامى ابعاد زندگى از جمله شؤون سیاسى-اجتماعى است.قرآن در این باره در توصیف مؤمنان مىفرماید:
و امرهم شورى بینهم (1) .
واژه «امرهم» از نظر ادبى اسم جنس است که به ضمیر جمع اضافه شده، بنابر این شامل تمامى شؤون مربوط به زندگى بویژه در رابطه با زندگى گروهى که در راس آن شؤون سیاسى اجتماعى است، خواهد بود.
خداوند در این آیه مؤمنان را مورد ستایش قرار داده که در تمامى ابعاد حیات فردى و اجتماعى، شیوه مشورت را رهنمود خود قرار مىدهند و در ضمن رابطه تنگاتنگ میان ایمان و ضرورت مشورت را گوشزد مىکند و در حقیقت، این یک دستور شرعى محسوب مىشود.
کارها بویژه امور مربوط به مسائل جامعه، اگر با مشورت انجام گیرد، احتمال خطاى آن کمتر است. «من شاور الرجال شارکها فى عقولها» (2) .
هر که با رجال کار آزموده به کنکاش بنشیند، از خرد و کاردانى آنان بهره کامل برده است.
«من شاور ذوى الالباب دل على الرشاد» (3) .
هر که با صاحبان خرد به شور بنشیند، به راه راست هدایت گردیده است.
مشورت در نظام اسلامى یک اصل و پایه است.بویژه مسؤولان امر، صریحا دستور مشاورت دارند.خداوند، پیامبر اسلام را مخاطب قرار داده مىفرماید:
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله (4) .
در اینجا سه مطلب باید مورد توجه قرار گیرد:
اول:پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله داراى سه شخصیتبوده است:
1-محمد بن عبد الله بن عبد المطلب، یکى از افراد برجسته قبیله قریش که در جزیرة العرب مانند دیگر مردم زندگى روزمره خود را داشت و به عنوان یک فرد ممتاز از آحاد مردم بوده و این جهت، شخصیتحقیقى و فردى و جنبه شخصى او را تشکیل مىدهد.
2-پیامبر خدا و حامل رسالت الهى بود که شریعت اسلام را به عنوان یک پیام آسمانى به مردم تبلیغ و تبیین مىنمود.
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون (5) .
3-علاوه بر دو مورد گذشته ولى امر مسلمین و زعیم سیاسى امتبود که با ایجاد وحدت ملى(بر اساس برادرى اسلامى)و تشکیل دولت(بر اساس عدالت اجتماعى)رهبرى سیاسى امت را بر عهده گرفته بود و این حق را به اقتضاى مقام نبوت خویش دریافت کرده بود، زیرا خود صاحب شریعتبود و خود را موظف مىدانست که مسؤولیت اجرایى آن را نیز بر عهده گیرد.چنانکه خداوند مىفرماید:
انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله (6) .و آیه النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (7) نیز اشاره به همین حقیقت است.
اکنون، مورد خطاب در دستور «و شاورهم فى الامر» کدامین شخصیت پیامبر اکرم است، شخصیت فردى او یا شخصیت رسالى یا شخصیتسیاسى و مقام رهبرى او؟بدون شک، شخصیتسیاسى او در این آیه مورد خطاب قرار گرفته است، زیرا مقصود از «امر» امور شخصى وى نیست و نیز در امر رسالت و شریعتبا کسى مشورت نمىکند، بلکه تنها امر زعامت است که زمینه مشورت دارد و از همین رو تمامى مسؤولین سیاسى و رهبران امت مورد خطاب قرار گرفتهاند و این دستور به پیامبر اکرم اختصاص ندارد.
دوم:ضمیر «هم» اشاره به کیست؟
بدون تردید مرجع این ضمیر امتاند، به دلیل صدر آیه:
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر...
که مدارا کردن با مردم و در همین راستا طرف مشورت قرار دادن آنان را دستور مىدهد.
البته چگونگى مشاورت با مردم در برنامههاى سیاسى به موضوع مورد مشورت بستگى دارد و به اقتضاى هر موضوع یا به راى عمومى گذاشته مىشود، یا با نخبگان و نمایندگان مردم در میان نهاده مىشود، که شرح آن خواهد آمد.
سوم:همان گونه که روشن شد، مقصود از «امر» شؤون سیاسى و ادارى کشور و امت است، زیرا در امور شخصى، مشاورت با عامه مردم مفهومى ندارد و در امر نبوت نیز پیامبر تنها با وحى در ارتباط است و جائى براى مشورت در امور مربوط به پیامبرى نیست.
در نتیجه تمامى مسؤولین امر و دست اندرکاران سیاسى و ادارى در نظام اسلامى شرعا موظفند تا در تمامى شؤون سیاسى-ادارى، در کنار مردم باشند و آنان را کاملا در جریان بگذارند و همواره راى اعتماد مردم را پشتوانه اقدامات خود قرار دهند. و این خود، مجال دادن به مردم است تا پیوسته در صحنه سیاستحضور فعال داشته باشند. علاوه که این کار، بها دادن به جایگاه مردم و حرکت در راستاى خواستههاى مشروع امتخواهد بود.و بدین سان مردم همواره خود را در حکومتسهیم مىدانند و حکومت مردمى به معناى درست کلمه نیز همین است و بس.
در اینجا این نکته قابل یادآورى است که عبارت ذیل آیه: فاذا عزمت فتوکل على الله ان الله یحب المتوکلین را برخى چنان تفسیر مىکنند که دستور مشاورت تنها براى دلجویى از مردم، یا آگاه شدن ولى امر است، ولى تصمیم گیرى با خود او است و هر گونه صلاح بداند رفتار مىکند، همان گونه که امروزه مرسوم است و بیشتر رؤساى جمهور، مشاورینى دارند و تنها براى روشن شدن با آنان مشورت مىکنند، ولى راى نهایى با خود آنها است و مساله تنفیذ راى اکثریت مطرح نیست.
ولى خواهیم گفت که این تفسیر، مخالف آیه و امرهم شورى بینهم مىباشد و در مواردى مایه بىاعتبار نمودن آراى عمومى و وقع ننهادن به نظرات صاحب نظران مربوطه خواهد بود.در صورتى که آیه فوق به مردم بها مىدهد و آراى آنان را ارج مىنهد.و اساسا تفسیر یاد شده مخالف مفهوم «شور» در متعارف و عرف عقلا است که معمولا پس از مشورت، راى اکثریت را مورد تنفیذ قرار مىدهند.و شرع نیز تشخیص این گونه مفاهیم را به عرف واگذار کرده است.
بنابر این تفسیر آیه چنین خواهد بود:
در موقع تنفیذ راى اکثریت-طبق معمول-هیچ گونه نگرانى به خود راه نده و اگر در مواردى احتمال صواب را در خلاف راى اکثریت مىبینى، نگران نباش، زیرا این دغدغه بر اثر سنگینى بار مسؤولیتبر تو رخ داده، پس آسوده خاطر باش و بر خدا توکل نما که خداوند کار ساز تو خواهد بود، زیرا طبق روال معمول رفتار کردهاى و به وظیفه محوله درست عمل کردهاى و خداوند مددکار درستکاران است.
روایات در این زمینه نیز همین معنى را مىرساند.
1-امام جعفر بن محمد صادق از پدرش امام محمد بن على باقر علیهما السلام روایت مىکند که فرمود:
«قیل لرسول الله صلى الله علیه و آله:ما الحزم؟قال:مشاورة ذوى الراى و اتباعهم» (8) . از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرسیده شد:حزم(استوارى در تصمیم)چیست؟
پیامبر فرمود:مشورت با صاحب نظران و پیروى کردن از نظرات ایشان است.
در این گفت و شنود، دو نکته جالب وجود دارد:
نخست آن که سه واژه از لحاظ مفهوم نزدیک به یکدیگر و قریب الافق هستند:
عزم، جزم، حزم.
-عزم، مطلق قصد و تصمیم است.
-جزم، قاطعیت در قصد و تصمیمگیرى است.
-حزم، قاطعیت در تصمیم گرفته شده بر اساس حکمت و اندیشه درست است.
و در این روایت از «حزم» سؤال شده که تصمیمگیرى حکمت آمیز چگونه است؟
نکته دوم آن که پیامبر در این روایت علاوه بر آن که راه کنکاش با اندیشمندان مربوطه را پیشنهاد کرده، متابعت و پذیرفتن آراء صواب آنها را نیز توصیه فرموده استیعنى، حکمت عملى اقتضا مىکند که تصمیم گیرنده از راى صاحب نظران پیروى کند، نه آن که پس از مشورت، آنچه به نظر خودش رسید، عمل کند و این همانگونه که خواهیم گفت، متابعت از راى اکثریت قاطع صاحب نظران است.
به همین جهت است که حضرت امیر علیه السلام مىفرماید:
«الخلاف یهدم الراى» (9) .
مخالفتبا راى اکثریت، مایه تباهى راى تصمیم گیرنده است.
و در جاى دیگر مىفرماید:
«من استبد برایه هلک» (10) .
هر که راى خود را بپسندد و به آراى دیگران بها ندهد، راه نابودى را در پیش گرفته است.
2-پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
«الحزم، ان تستشیر ذا الراى و تطیع امره، و قال:اذا اشار علیک العاقل الناصح فاقبل، و ایاک و الخلاف علیهم، فان فیه الهلاک» (11) . تدبیر حکمت آمیز آن است که کار را با صاحب نظران در میان گذارده و از صلاحدید آنان پیروى کنى و هر گاه خردمند صاحب نظرى دلسوزانه و از روى پند و اندرز پیشنهادى داد، آن را بپذیر و مبادا با چنین کسانى مخالفت ورزى که راه نابودى خود را هموار ساختهاى!نکته قابل توجه این است که «عاقل ناصح» در اینجا عنوان کلى دارد و فرد مراد نیست، به دلیل ضمیر جمع «و ایاک و الخلاف علیهم» که بر اساس آن در صورت مشاورت با اندیشمندان باید به آراى آنان ارج نهاده شود و مورد عمل قرار گیرد و لازمه آن پیروى از راى اکثریت قاطع است.
و لذا امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«المستبد برایه، موقوف على مداحض الزلل» (12) .
هر که بر راى خود پافشارى کند و به آراى دیگران بها ندهد، بر لبه پرتگاه لغزشگاهها قرار گرفته است.جالب آن که «مداحض الزلل-لغزشگاهها» به صورت جمع آمده، یعنى:چنین کسى لغزشهاى فراوانى در پیش رو خواهد داشت.
و مولا امیر مؤمنان علیه السلام فرموده:
«لا راى لمن انفرد برایه» (13) هر که خود راى باشد، راى او نادرست آید.
3-رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«استرشدوا العاقل و لا تعصوه فتندموا» (14) با خردمندان به کنکاش بنشینید و با آنان به مخالفت نورزید که پشیمانى در پى دارد.
و در حدیث دیگر فرمود:
«مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن، و توفیق من الله، فاذا اشار علیک الناصح العاقل، فایاک و الخلاف، فان فى ذلک العطب» (15) .
مشورت با فرهیختگان فرزانه مایه پیشرفت و برکت و موفقیت است و همواره عنایت الهى را همراه دارد.پس هر گاه خردمندان خیراندیش، پیشنهادى ارائه دادند، زنهار که سرپیچى نکنى که دچار رنج و دشوارى خواهى گردید.
4-امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
«لا ظهیر کالمشاورة» و نیز «لا مظاهرة اوثق من مشاورة» (16) .
هیچ پشتوانهاى همچون مشاورت نیست.و پشتوانهاى مستحکمتر از مشاورت نیست.
5-و نیز فرمود:
«من شاور الرجال شارکها فى عقولها» .
هر که با مردان کارآزموده به کنکاش بنشیند، از اندیشه و خرد آنان سهمى براى خود فراهم ساخته است.
6-همچنین فرمود:
«من استقبل وجوه الآراء، عرف مواقع الاخطاء» .
هر که آراى گوناگون را دریافت کند و مورد بررسى و سنجش قرار دهد، نقاط ضعف و قوت آنها بر او روشن مىگردد.
آنچه امام فرموده است در رابطه با مسائل علمى است که با مراجعه به آراء مختلف، راه انتخاب درست، بهتر آشکار مىشود.
7-و در جاى دیگر فرمود:
«الاستشارة عین الهدایة» .
مشورت کردن، عین هدایت است.یعنى:راه بردن به سوى هدایت، از طریق مشورت میسر است.
اکنون این سؤال پیش مىآید که این همه سفارشها که از پیامبر اکرم و اوصیاى اطهار وى درباره مشورت آمده یا آیه مبارکه که مؤمنان را در مشورت نمودن مورد ستایش قرار داده و ترغیب نموده، آیا مخصوص عامه مردم است، یا آن که به اولویت قطعى شامل اولیاى امور و مسؤولان کشور نیز مىگردد؟پاسخ، قطعا مثبت است. به همین دلیل است که امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام مىفرماید:
«لا یطمعن القلیل التجربة المعجب برایه فى رئاسة» (17) .
هرگز کسى که پیشینه آزمودگى ندارد و شیفته راى خویشتن است، در پى عهدهدارى ریاست و رهبرى نباشد.
البته کسانى را باید طرف مشورت خویش قرار داد که علاوه بر آزمودگى، همواره خدا را در نظر داشته باشند.
امام صادق علیه السلام به سفیان ثورى مىفرماید:
«و شاور فى امرک الذین یخشون الله عز و جل» (18) .
و مولا امیر المؤمنین علیه السلام مىفرماید:
«شاور فى حدیثک الذین یخافون الله» (19) .
امام صادق علیه السلام نیز مىفرماید:
«استشر العاقل من الرجال الورع، فانه لا یامر الا بخیر، و ایاک و الخلاف، فان خلاف الورع العاقل، مفسدة فى الدین و الدنیا» (20) .
با مردان فرزانه پارسا به کنکاش بنشین، زیرا آنان جز به نیکى دستور نمىدهند و زنهار که با آنان مخالفت ورزى، که دین و دنیاى خود را تباه ساختهاى.
نکته مهم دیگرى که در اینجا هست این است که مشاورت هرگز پشیمانى ندارد: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هنگامى که على علیه السلام را به سوى یمن روانه ساخت، به او سفارش فرمود:
«یا على، ما حار من استخار، و لا ندم من استشار» (21) .
هرگز سرگردان نخواهد ماند کسى که از خداوند درخواست رهنمود کند و هرگز پشیمان نمىگردد کسى که مشورت نماید.
مولا امیر مؤمنان علیه السلام خود مىفرماید: «من لم یستشر یندم» (22) .
هر که مشورت نکند پشیمان خواهد گردید.
امام موسى بن جعفر علیهما السلام مىفرماید:
«من استشار لم یعدم عند الصواب مادحا، و عند الخطاء عاذرا» (23) .
هر که با مشورت کارها را انجام دهد، اگر درست در آید.کار او ستوده خواهد بود و اگر نادرست آید، مورد نکوهش قرار نخواهد گرفت و معذور خواهد بود.
در همین رابطه مولا امیر مؤمنان علیه السلام درباره مواردى که نص شرعى درباره آن نرسیده باشد، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىپرسد:
«یا رسول الله صلى الله علیه و آله ارایت اذا نزل بنا امر لیس فیه کتاب و لا سنة منک، ما نعمل به؟
پیامبر در جواب مىفرماید:
«اجعلوه شورى بین المؤمنین.و لا تقصرونه بامر خاصة» (24) .
آن را با مشورت انجام دهید.سپس اضافه مىفرماید:مشورت را در همه موارد بکار برید.یعنى:همه کارهاى مسلمین باید با شور انجام گیرد.
خلاصه آن که روایات درباره دستور مشورت فراوان است و در درجه اول، مسؤولان امت را شامل مىگردد که در تمامى کارها با فرزانگان خیراندیش و کارشناسان کار آزموده همواره به شور بنشینند و هرگز مسؤولان دولت در حکومت اسلامى، از این قاعده مستثنى نیستند.
شارع مقدس، تنها دستور مشورت داده تا جامعه اسلامى در تمامى ابعاد زندگى و از همه مهمتر در شؤون سیاسى با شور و کنکاش به تصمیمگیرى بپردازند، ولى این که طریقه شورى چگونه است، به خود مردم واگذار شده، تا آن را مطابق شیوه خردمندان و معمول و متعارف جهانیان که اصطلاحا «سیره عقلائیه» گفته مىشود، انجام دهند. اصولا اسلام، در موضوعات خارج از محدوده عبادات دخالتى ندارد، مگر آن که شرط یا قیدى اضافه کند یا اعتبارى را لغو نماید.بنابر این اگر از جانب شرع در رابطه با یک موضوع عرفى، دستورى صادر شود و راجع به آن موضوع نظرى ندهد، تعیین چارچوبهاى آن موضوع کاملا به خود عرف واگذار شده است.
اکنون چگونگى مشورت و مواردى که به مشورت نیاز دارد و صلاحیتهایى که در افراد طرف مشورت شرط است و چگونگى عمل به آراى مشاوران و هرگونه مسائلى از این دستبه مرسوم عقلا و معمول عرف بستگى دارد.
و از جمله این که چه مسائلى به آراى عمومى گذارده مىشود و چه مسائلى با خبرگان منتخب مردم یا با کارشناسان مربوطه است و در پستهاى مختلف دولتى، مشورت در چه محدودهاى انجام گیرد و سرانجام موارد مختلف که بر اساس مقتضى، نحوه مشورت در آن تفاوت مىکند، همه و همه به نظر عقلا و نظام داخلى هر کشور بستگى دارد.
آنچه مهم است این است که راى اکثریتبویژه مسائلى که به آراى عمومى گذارده مىشود همواره لازم الاتباع است.
و در مجلس شوراى قانونگذارى، هیات وزیران، مجلس خبرگان، شوراى نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت و همه هیاتهاى مشورتى که در نظام جمهورى اسلامى بازوى تواناى مقام رهبرى محسوب مىشوند، باید به راى اکثریت عمل شود و اساسا همان گونه که اشارت رفت، بها دادن به آراى طرف مشورت، متابعت از راى اکثریت است که در روایات بر آن تاکید شده و با عرف متداول خردمندان نیز موافق است.
در آیه و روایاتى که دستور مشاورت داده، دو نکته مورد توجه است:
اولا:همین دستور مشاورت با مردم و افراد داراى صلاحیت، ضرورت بها دادن به آراى آنان را مىرساند و لازمه بها دادن، پیروى از آراى آنان مىباشد.اما اینکه با آنها مشورت شود، سپس مشورت کننده آنچه خود صلاح دید عمل کند، اگر چه بر خلاف آراى انبوه مشورت شوندگان باشد، نوعى بىاعتنایى به موقعیت آنان مىباشد و شاید هتک حرمت آنان نیز محسوب گردد.علاوه آن که سبب خواهد شد تا در آینده حساسیت چندانى نشان ندهند و در نتیجه نقض غرض خواهد بود و نتیجه معکوس خواهد داد. زیرا مساله مشورت از آن جهت مطرح است که مردم در اداره کشور سهیم بوده و در صحنه یاستحضور فعال داشته باشند، نه آن که تنها از آنان به عنوان ابزار استفاده شود و فرمایش امام امیر المؤمنین علیه السلام:
«و الزموا السواد الاعظم، فان ید الله على الجماعة» (25) .
با انبوه مردم همگام باشید، زیرا دست عنایت الهى بر سر انبوه امت است.یا «الزموا ما عقد علیه حبل الجماعة» (26) .
آنچه بافت جماعتبر آن است، به آن چنگ زنید.
اشاره به همین حقیقت است و مقصود از این عبارات ارج نهادن به آراى عمومى است و پیشتر گذشت که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مىدهد با افراد شایسته مشورت کنید، و از ایشان پیروى نمایید و مخالفت نورزید.
ثانیا:متابعت از مشورت شوندگان به یکى از سه شکل زیر است:
1- متابعت آراى تمامى مشورت شوندگان، که البته امکان ندارد، زیرا به طور معمول اختلاف نظر میان آنان پدید خواهد آمد و کمتر اتفاق مىافتد که اتفاق نظر پیدا شود.
2- متابعت از راى اقلیت، و این از نظر عقلا ترجیح مرجوح است.
3- باقى مىماند، متابعت از راى اکثریت قاطع که شیوه عقلا و روش مورد پسند عقل و شرع است و آیه کریمه و دستورات شرعى نیز ناظر به همین حقیقت هستند.
پىنوشتها:
1- سوره شورى 42:38.
2- نهج البلاغه. قصار الحکم:161.
3- بحار الانوار 72 (مؤسسة الوفاء - بیروت) ص 105 رقم 39 از کنز الفوائد کراجکى.
4- آل عمران 3:159.
5- سوره نحل 16:44.
6- سوره نساء 4:105.
7- سوره احزاب 33:6.
8- بحار الانوار (مؤسسة الوفاء - بیروت) ج 72 ص 100 از محاسن برقى.
9- بحار الانوار ج 72 ص 105 از نهج البلاغه.
10- همان ص 104.
11- بحار الانوار ص 105 رقم 41.
12- بحار الانوار ج 72 ص 105.
13- همان ص 105 رقم 39.
14- بحار الانوار ج 72 ص 105.
15- همان ص 105 رقم 39.
16- همان ص رقم 37 از نهج البلاغه.
17- بحار الانوار ج 72 ص 98 رقم 2 از خصال صدوق.
18- همان ص 98 رقم 5 از خصال صدوق.
19- همان ص 98 رقم 3 از خصال صدوق.
20- همان ص 101-102 رقم 26 از محاسن برقى.
21- همان ص 100 رقم 13 امالى شیخ طوسى.
22- بحار الانوار ج 72 ص 104 رقم 35 از تفسیر عیاشى.
23- همان رقم 37 از الدرة الباهره.
24- تفسیر فرات بن ابراهیم کوفى ص 615.
25- نهج البلاغه خطبه: 127-ابن ابى الحدید ج 8 ص 112.
26- همان: 151 و شرح محمد عبده ص 243.