شعر
از مدار دل خود پرزدنم می آید

 

مزه سوختگی از دهنم می آید

حال بد خوابی افیون زدگان را دارم

و از این نشئه به سر کوفتنم می آید

بوی باروت و غبار بدنم دیروزیست

بوی بیهودگی از پیرهنم می آید

شبنم شرم به رخسار من از بیدردیست

لب از این هرزه دلی دوختنم می آید

حال دل مردگی ام قصه جان کندن ماست

که از اندوه دل و ضعف تنم می آید

شاخه ای ترد در اماج هزاران گل سرب

و بدین حیض شدن در کفنم می آید

یک بیابان هوس میوه تک سرفه توپ

اشکنکهای دگر زان چدنم می آید

از تراویدن گل چکه رحل پدریم

آیه در آیه شقایق شدنم می آید

نشتر عشق بیا سینه سردم بشکاف

که به وجد از تو تمام بدنم می آید

شعر از آقای صابر قره داغلو


X