حجاب موجب افزایش التهاب و اشتیاق مى‏شود!

کتاب: مجموعه آثار جلد 19 صفحه 455

نویسنده: استاد شهید مرتضى مطهرى

یک ایراد دیگر که بر حجاب گرفته‏اند این است که ایجاد حریم میان زن و مرد بر اشتیاقها و التهابها مى‏افزاید و طبق اصل «الانسان حریص على ما منع منه‏» حرص و ولع نسبت‏به اعمال جنسى را در زن و مرد بیشتر مى‏کند.به علاوه، سرکوب کردن غرایز موجب انواع اختلالهاى روانى و بیماریهاى روحى مى‏گردد.

در روانشناسى جدید و مخصوصا در مکتب روانکاوى فروید روى محرومیتها و ناکامیها بسیار تکیه شده است.فروید مى‏گوید ناکامیها معلول قیود اجتماعى است، و پیشنهاد مى‏کند که تا ممکن است‏باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامى و عوارض ناشى از آن پیش نیاید.

برتراند راسل در صفحه‏69 و 70 (ترجمه فارسى) کتاب جهانى که من مى‏شناسم مى‏گوید:

«اثر معمولى تحریم، عبارت از تحریک حس کنجکاوى عمومى است.و این تاثیر، هم در مورد ادبیات مستهجن و هم در موارد دیگر مصداق پیدا مى‏کند...اکنون براى اثر تحریم مثالى مى‏زنم: فیلسوف یونانى «امپدکل‏» جویدن برگهاى شجرة الغار را خیلى شرم‏آور و زشت مى‏پنداشت.او همیشه جزع و فزع مى‏کرد از اینکه باید ده هزار سال به علت جویدن برگ درخت غار در ظلمات خارجى (دوزخ) به سر برد. هیچ وقت مرا از جویدن برگ غار نهى نکرده‏اند و من هم تاکنون برگ چنین درختى را نجویده‏ام ولى به «امپدکل‏» تلقین شده بود که نباید این کار را بکند و او هم برگ درخت غار را جوید.» سپس در جواب این سؤال که «آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهاى منافى عفت علاقه مردم را به آنها زیاد نمى‏کند؟ » جواب مى‏دهد:

«علاقه مردم نسبت‏بدانها نقصان مى‏یابد.فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستال‏هاى منافى عفت مجاز و آزاد گردد.اگر چنین چیزى بشود این اوراق براى مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خسته مى‏شوند و دیگر کسى حتى به آنها نگاه هم نخواهد کرد.» پاسخ این ایراد این است که درست است که ناکامى، بالخصوص ناکامى جنسى، عوارض وخیم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاى غرایز در حدودى که مورد نیاز طبیعت است غلط است، ولى برداشتن قیود اجتماعى مشکل را حل نمى‏کند بلکه بر آن مى‏افزاید.

در مورد غریزه جنسى و برخى غرایز دیگر برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى‏میراند ولى طبیعت را هرزه و بى‏بند و بار مى‏کند.در این مورد هر چه عرضه بیشتر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مى‏یابد.

اینکه راسل مى‏گوید: «اگر پخش عکسهاى منافى عفت مجاز بشود پس از مدتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد» درباره یک عکس بالخصوص و یک نوع بى‏عفتى بالخصوص صادق است، ولى در مورد مطلق بى‏عفتى‏ها صادق نیست‏یعنى از یک نوع خاص بى‏عفتى خستگى پیدا مى‏شود ولى نه بدین معنى که تمایل به عفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنى که آتش و عطش روحى زبانه مى‏کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى‏کند; و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست.

خود راسل در کتاب زناشویى و اخلاق اعتراف مى‏کند که عطش روحى در مسائل جنسى غیر از حرارت جسمى است.آنچه با ارضاء تسکین مى‏یابد حرارت جسمى است نه عطش روحى.

بدین نکته باید توجه کرد که آزادى در مسائل جنسى سبب شعله‏ور شدن شهوات به صورت حرص و آز مى‏گردد، از نوع حرص و آزهایى که در صاحبان حرمسراهاى رومى و ایرانى و عرب سراغ داریم.ولى ممنوعیت و حریم، نیروى عشق و تغزل و تخیل را به صورت یک احساس عالى و رقیق و لطیف و انسانى تحریک مى‏کند و رشد مى‏دهد و تنها در این هنگام است که مبدا و منشا خلق هنرها و ابداعها و فلسفه ها مى‏گردد.

میان آنچه «عشق‏» نامیده مى‏شود و به قول ابن سینا «عشق عفیف‏» و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملک درمى‏آید - با اینکه هر دو روحى و پایان ناپذیر است - تفاوت بسیار است.عشق، عمیق و متمرکز کننده نیروها و یگانه‏پرست است و اما هوس، سطحى و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است.

حاجتهاى طبیعى بر دو قسم است.یک نوع حاجتهاى محدود و سطحى است; مثل خوردن، خوابیدن.در این نوع از حاجتها همینکه ظرفیت غریزه اشباع و حاجت جسمانى مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین مى‏رود و حتى ممکن است‏به تنفر و انزجار مبدل گردد. ولى یک نوع دیگر از نیازهاى طبیعى، عمیق و دریا صفت و هیجان پذیر است مانند پول پرستى و جاه طلبى.

غریزه جنسى داراى دو جنبه است.از نظر حرارت جسمى از نوع اول است ولى از نظر تمایل روحى دو جنس به یکدیگر چنین نیست.براى روشن شدن، مقایسه‏اى به عمل مى‏آوریم:

هر جامعه‏اى از لحاظ خوراک یک مقدار معین تقاضا دارد; یعنى اگر کشورى مثلا بیست میلیون جمعیت داشته باشد مصرف خوراکى آنها معین است که کمتر از آن نباید باشد و زیادتر هم اگر باشد نمى‏توانند مصرف کنند.فرضا اگر گندم زیاد داشته باشند به دریا مى‏ریزند.درباره این جامعه اگر بپرسیم مصرف خوراک آن در سال چقدر است، جواب مقدار مشخصى خواهد بود.ولى اگر درباره یک جامعه بپرسیم که از نظر علاقه افراد به پول چقدر احتیاج به ثروت هست؟ یعنى چقدر پول لازم دارد تا حس پول پرستى همه افراد آن را اشباع کند به طورى که اگر باز هم بخواهیم به آنها پول بدهیم بگویند دیگر سیر شده‏ایم، میل نداریم و نمى‏توانیم بگیریم، جواب این است که این خواست‏حدى نخواهد داشت.

علم دوستى هم همین حالت را دارد.در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آمده است: «منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب مال‏» یعنى دو گرسنه هرگز سیر نمى‏شوند: یکى جوینده علم و دیگر طالب ثروت، هر چه بیشتر به آنها داده شود اشتهاشان تیزتر مى‏گردد.

جاه طلبى بشر هم از همین قبیل است.ظرفیت‏بشر از نظر جاه طلبى پایان ناپذیر است. هر فردى هر مقام اجتماعى و هر پست عالى را که به دست آورد باز هم طالب مقام بالاتر است; و اساسا هر جا که پاى حس تملک به میان بیاید از پایان پذیرى خبرى نیست.

غریزه جنسى دو جنبه دارد: جنبه جسمانى و جنبه روحى.از جنبه جسمى محدود است.از این نظر یک زن یا دو زن براى اشباع مرد کافى است، ولى از نظر تنوع طلبى و عطش روحى‏اى که در این ناحیه ممکن است‏به وجود آید شکل دیگرى دارد.

قبلا اشاره کردیم که حالت روحى مربوط به این موضوع دو نوع است: یکى آن است که به اصطلاح «عشق‏» نامیده مى‏شود و همان چیزى است که در میان فلاسفه و مخصوصا فلاسفه الهى مطرح است که آیا ریشه و هدف عشق واقعى، جسمى و جنسى است و یا ریشه و هدف دیگرى دارد که صد در صد روحى است و یا شق سومى در کار است و آن اینکه از لحاظ ریشه جنسى است ولى بعد حالت معنوى پیدا مى‏کند و متوجه هدفهاى غیر جنسى مى‏گردد؟

این عطش روحى فعلا محل بحث ما نیست.این نوع از عطش همیشه جنبه فردى و شخصى دارد یعنى به موضوع خاص و شخص خاص تعلق مى‏گیرد و رابطه او را با غیر او قطع مى‏کند.این نوع از عطش در زمینه محدودیتها و محرومیتها به وجود مى‏آید.

نوع دیگر عطش روحى آن است که به صورت حرص و آز درمى‏آید که از شؤون حس تملک است و یا آمیخته‏اى است از دو غریزه پایان ناپذیر: شهوت جنسى و حس تملک.آن همان است که در صاحبان حرمسراهاى قدیم و در اغلب پولداران و غیر پولداران عصر ما وجود دارد. این نوع از عطش تمایل به تنوع دارد.از یکى سیر مى‏شود و متوجه دیگرى مى‏گردد.در عین اینکه دهها نفر در اختیار دارد در بند دهها نفر دیگر است و همین نوع از عطش است که در زمینه بى‏بند و بارى‏ها و معاشرتهاى به اصطلاح آزاد به وجود مى‏آید.این نوع از عطش است که «هوس‏» نامیده مى‏شود.

همان طور که در گذشته گفتیم عشق، عمیق و متمرکز کننده نیروها و تقویت کننده نیروى تخیل و یگانه پرست است و اما هوس، سطحى و پخش کننده نیروها و متمایل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است.

این نوع از عطش که «هوس‏» نامیده مى‏شود ارضاء شدنى نیست.اگر مردى در این مجرا بیفتد، فرضا حرمسرایى نظیر حرمسراى هارون الرشید و خسرو پرویز داشته باشد پر از زیبارویان که سالى یک بار به هر یک نوبت نرسد، باز اگر بشنود که در اقصى نقاط جهان یک زیباروى دیگر هست، طالب آن خواهد شد.نمى‏گوید بس است دیگر سیر شده‏ام.حالت جهنم را دارد که هر چه به آن داده شود باز هم به دنبال زیادتر است. خدا در قرآن مى‏فرماید: یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید (1) (به جهنم مى‏گوییم پر شدى؟ سیر شدى؟ مى‏گوید آیا باز هم هست؟ ) چشم هرگز از دیدن زیبارویان سیر نمى‏شود و دل هم به دنبال چشم مى‏رود.به قول شاعر:

دل برود چشم چو مایل بود دست نظر رشته‏کش دل بود

در این گونه حالات، سیر کردن و ارضاء از راه فراوانى امکان ندارد و اگر کسى بخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را با هیزم سیر کند.

به طور کلى در طبیعت انسانى از نظر خواسته‏هاى روحى محدودیت در کار نیست. انسان روحا طالب بى‏نهایت آفریده شده است.وقتى هم که خواسته‏هاى روحى در مسیر مادیات قرار گرفت‏به هیچ حدى متوقف نمى‏شود، رسیدن به هر مرحله‏اى میل و طلب مرحله دیگر را در او به وجود مى‏آورد.

اشتباه کرده‏اند کسانى که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانى را تنها معلول محرومیتها و عقده‏هاى ناشى از محرومیتها دانسته‏اند.همان طور که محرومیتها سبب طغیان و شعله‏ور شدن شهوات مى‏گردد، پیروى و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعله‏ور شدن آتش شهوات مى‏گردد.امثال فروید آن طرف سکه را خوانده‏اند و از این طرف سکه غافل مانده‏اند.

ناصحان و عارفان ما کاملا بدین نکته پى‏برده بودند.در ادبیات فارسى و عربى زیاد بدین نکته اشاره شده است.

سعدى مى‏گوید:

فرشته خوى شود آدمى ز کم خوردن و گر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد

مراد هر که برآرى مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت

مراد بوصیرى مصرى در قصیده معروف «برده‏» که از شاهکارهاى ادبیات اسلامى است و در مدح رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم است و ضمنا پند و اندرزهایى هم دارد مى‏گوید:

النفس کالطفل ان تهمله شب على حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم

یعنى نفس همچون طفلى است که به پستان علاقه‏مند است.اگر او را به حال خود بگذارى با همین میل باقى مى‏ماند و روز به روز ریشه‏دارتر مى‏شود و اگر او را از شیر بگیرى به ترک پستان خو مى‏گیرد.دیگرى مى‏گوید:

النفس راغبة اذا رغبتها و اذا ترد الى قلیل تقنع

یعنى هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم کنى بر رغبت مى‏افزاید ولى اگر او را به کم عادت دهى قناعت پیشه مى‏کند.

اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته‏اند تنها راه آرام کردن غرایز ارضاء و اشباع بى حد و حصر آنهاست.اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شده‏اند و مدعى هستند که قید و ممنوعیت، غریزه را عاصى و منحرف و سرکش و ناآرام مى‏سازد.طرحشان این است که براى ایجاد آرامش این غریزه باید به آن آزادى مطلق داد، آنهم بدین معنى که به زن اجازه هر جلوه‏گرى و به مرد اجازه هر تماسى داده شود.

اینها چون یک طرف قضیه را خوانده‏اند توجه نکرده‏اند که همان طور که محدودیت و ممنوعیت، غریزه را سرکوب و تولید عقده مى‏کند، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن آن را دیوانه مى‏سازد، و چون این امکان وجود ندارد که هر خواسته‏اى براى هر فردى برآورده شود، بلکه امکان ندارد همه خواسته‏هاى بى‏پایان یک فرد برآورده شود، غریزه بدتر سرکوب مى‏شود و عقده روحى به وجود مى‏آید.

به عقیده ما براى آرامش غریزه دو چیز لازم است: یکى ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعى، و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریک آن.

انسان از لحاظ حوائج طبیعى مانند چاه نفت است که تراکم و تجمع گازهاى داخلى آن خطر انفجار را به وجود مى‏آورد.در این صورت باید گاز آن را خارج کرد و به آتش داد ولى این آتش را هرگز با طعمه زیاد نمى‏توان سیر کرد.

اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعى و بصرى و لمسى موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء، غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمى‏توان آرامش و رضایت ایجاد کرد، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضایى غریزه با هزاران عوارض روانى و جنایات ناشى از آن افزوده مى‏شود.

تحریک و تهییج‏بى‏حساب غریزه جنسى عوارض وخیم دیگرى نظیر بلوغهاى زودرس و پیرى و فرسودگى نیز دارد.

از اینجا معلوم مى‏شود که عارفان و نکته سنجان ما که مى‏گویند:

مراد هر که بر آرى مطیع نفس تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

با روشن بینى و روشن ضمیرى عارفانه خود به نکاتى برخورد کرده‏اند که این آقایان روانشناس روانکاو که در عصر علوم نامشان جهان را پر کرده متوجه نشده‏اند.

اما اینکه مى‏گویند: «الانسان حریص على ما منع منه‏» مطلب صحیحى است ولى نیازمند به توضیح است.انسان به چیزى حرص مى‏ورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحریک شود; به اصطلاح تمناى چیزى را در وجود شخصى بیدار کنند و آنگاه او را ممنوع سازند. اما اگر امرى اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت‏بدان کمتر خواهد بود.

فروید که طرفدار سرسخت آزادى غریزه جنسى بود، خود متوجه شد که خطا رفته است، لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگرى منحرف کرد و به مسائل علمى و هنرى نظیر نقاشى و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعید شد; زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعى، بیماریها و عوارض روانى ناشى از غریزه جنسى بیشتر شده است.من نمى‏دانم آقاى فروید که طرفدار تصعید است از چه راه آن را پیشنهاد مى‏کند.آیا جز از طریق محدود کردن است؟

در گذشته افراد بى‏خبر به دانشجویان بى‏خبرتر از خود مى‏گفتند انحراف جنسى، یعنى هم جنس بازى، فقط در میان شرقیها رایج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن بر اثر قیود زیاد و حجاب است.اما طولى نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپاییها صد درجه بیشتر از شرقیهاست.

ما انکار نمى‏کنیم که دسترسى نداشتن به زن موجب انحراف مى‏شود و باید شرایط ازدواج قانونى را سهل کرد، ولى بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمایى زن در اجتماع و معاشرتهاى آزاد سبب انحراف جنسى مى‏شود به مراتب بیشتر از آن است که محرومیت و دست نارسى سبب مى‏گردد.

اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسى و همجنس بازى شده است، در اروپا شهوترانیهاى زیاد باعث این انحراف گشته است، تا آنجا که در بعضى کشورها - همان طور که در روزنامه‏هاى خبرى خواندیم - رسمى و قانونى شد، و گفته شد چون ملت انگلستان عملا این کار را پذیرفته است قوه مقننه باید از ملت پیروى کند، یعنى نوعى رفراندم قهرى صورت گرفته است.بالاتر اینکه در مجله‏اى خواندم در بعضى کشورهاى اروپایى پسرها رسما با یکدیگر ازدواج مى‏کنند.

در شرق هم محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسى نبودند که صاحبان حرمسراها بودند، و به اصطلاح اعراب این انحراف از «بلاط‏» ملوک و سلاطین آغاز شده است.

پى‏نوشت:

1- ق/ 30.


X